پسیکولوژی موسیقی ایران
موسیقی ایرانی در دورههای قبل از اسلام و بالاخص در دورهی ساسانیان، موسیقی شادیآور و نشاط بخشی بوده است و به طور کلی میتوان گفت که موسیقی امروزی ما در شکل اصیل خود، همان موسیقی قبل از اسلام است با این تفاوت که ضربتی شدید و طاقتفرسا شکل اصلی آن را دگرگون کرده است و شناختن آن از مبدأ خود اگر محال نباشد، مشکل به نظر میرسد.
اما ما در این وجیزه سعی داریم ثابت کنیم که خصوصیات ملی و اخلاقی و کاراکتر موسیقی کهن ایرانی همچنان که در زمان ساسانیان وجود داشته است هم اکنون نیز در بطن موسیقی فعلی موجود است و در گوشهها و ریزهکاریهای آهنگیهای مختلف آن میتوان تجسم عقاید آریایی را مشاهده نمود. اما موسیقی ایرانی در زمان ساسانیان لبریز از آهنگهای شادیبخش و به طور خلاصه همچنانکه باید، میان حالت بیتشویش، آرام و مطمئن ایران زرتشتی بوده و بعده ها در اثر عواملی که خواهد آمد تغییر صورت میدهد و این تغییر صورت آنچنان مؤثر واقع میشود که بعد از قرنها چنان مینماید که تغییر ماهیت نیز داده است و همین امر مانع از آن میشود که به طور دقیق مورد بررسی علمی واقع شود و با تکیه به گذشته، راه آینده ی آن هموار و صاف گردد.
در اثر خرد شدن روحیهی اجتماعی ایرانی، همه ی مظاهر آن اجتماع نیز به تبعیت از آن شکسته و خرد میشود. در زیر، خطوط کلی و اصلی آن را از بدو تاریخ مورد گفتگو قرار خواهیم داد و نخست یک طرح کلی از تاریخ ایران را، در یک دستگاه موسیقی میبینیم.
تاریخ ایران سراسر پر از صعود و نزولهایی نظیر این بوده است. با گذشت قرنها، تاریخ اجتماعی ایران در موسیقی آن رخنه کرده و این روحیهای که در این جا میبینیم متأثر از روحیات اجتماعی ملت ایران است.
وقتی بخواهیم از روحیهی موسیقی ایران، تحلیل صحیح و دقیقی انجام دهیم ناگزیر به عقب باز خواهیم گشت به قرنهایی که پایه و اساس حیات اجتماعی ما، در آن هنگام کار گذاشته است و جز این نیز چارهای نداریم. باید برای دریافت چگونگی روبنا و استحکام و علل آن، زیربنا را مورد بررسی قرار دهیم و زیربنای همه مسائلی که به عنوان مسائل مبتلا به جامعه، مطرح میشوند، وضع زندگی اجتماعی و بالنتیجه تاریخ است و اگر ما در این مختصر میخواهیم برای مدت کوتاهی از بحث در موسیقی صرف نظر کرده به تاریخ بپردازیم، جز این نیست که میخواهیم دریافت صحیحتر، و عمیقتری نسبت به این موضوع داشته باشیم و در واقع هر نوع تحلیلی مربوط به جامعه ما به خصوص در مسائل معنوی نیاز به این بررسی دارد.پس باید بدان زمان که جامعه ایرانی برای اولین بار متشکل میشد برگردیم.
در بین سدههای ششم تا هفتم قبل از میلاد مسیح به نخستین یا دومین مهاجرت اقوام آریایی به سرزمینی که بعده ها به نام اولین دستههای آنان ایران یا ایریاویج نامیده شد برمیخوریم. آریایی ها قومی جنگجو و آزاده، از صحراهای مرکزی یا شمال شرقی آسیا در طلب چراگاه و مراتع طبیعی، به ایران کنونی هجوم آوردند. مقاومتهای بومی را در مدتی نسبتاً طولانی درهم شکستند. پس از اینکه قرن ها در زیر سلطه شاهان و فرمانروایان بیگانه میزیستند به فکر استقلال افتادند. از میان آنها، طایفه زورمندی که «ماد» نامیده میشد نخست دست به عمل زد، این قوم از آذربایجان، تمام مغرب ایران را تا مرزهای خوزستان کنونی در حیطه تصرف داشت، بناگاه بر ولی نعمت خود، نیمه خدای بابلی شورید و حکومت او را برانداخت و خود نخستین امپراطوری دنیای کهن را بنیاد گذاشت و سپس این امپراطوری به چنگ کوروش، مؤسس سلسله هخامنشی افتاد. کوروش دست به فتوحات بزرگی زد و امپراطوری بزرگی که کورش به وجود آورد، بزرگترین واقعه عصر را در بر دارد. این کشور بزرگ که تحت اداره یک حکومت واحد قرار داشت از هندوستان تا قلب اروپا گسترده بود.پس از کوروش داریوش اول به پادشاهی رسید. در هنگام سلطنت داریوش سوم، امپراتوری هخامنشی با یوروش ناگهان اسکندر فاتح مقدونی در هم ریخت و شکست. پس از هخامنشیان، سلوکیان بر ایران حکومت کردند.اشکانیان، یا قومی که در تاریخ به نام پارتها معروفند از سرزمینی به نام «داها» برخاستهاند. این سرزمین همسایه طبرستان یا گرگان کنونی بود و اقوام چادرنشینی «داهه» از دیرباز در آن سکونت داشتند و زیر بار هیچ حکومتی هم به زور مطلق نرفتند و بالاخره وقتی در خود قدرتی یافتند بر سلوکیدها شوریدند و آنها را از ایران بیرون انداختند و سپس آرام آرام سراسر ایران کهن را تسخیر کردند و دنیای قدیم که اکنون از یونان به روم، مرکزیت آن انتقال یافته بود، خود را مواجه با خطری دید که هفتصد سال دامن آنها را رها نکرد. روم در این هنگان مالک الرقاب دنیای متمدن بود و لژیونرهای جنگ آزمودهی رومی، دورترین نقاط اروپا را در هم نوردیده بودند و اینک همسایه شرقی آنها، حکومت اشکانی در مقابل آنها سربلند کرده و جانشینهای اسکندر مقدونی را بر سر جای خود نشانده بودند و داعیه سروری بر شرق را داشتند.
تصادم اینکه قدرت توسعه طلب شرق و غرب امری اجتناب ناپذیر بود و این موضوع برای اولین بار در زمان اشک سیزدهم –ارد- ارتفاق افتاد. کراسوس سردار نامی و بزرگ رومی، و یکی از سه فرماندمان بزرگ آن امپراطوری (ژول سزار پمپه) به خاک های ایران لشکر کشی کرد. کراسوس که در هفتاد دو سال قبل از میلاد مسیح، آخرین و پرشکوهترین و عظیمترین قیام غلامان رومی را_ که به رهبری اسپارتاکوس علیه روم و برای آزادی خود میجنگیدند_ در هم شکسته بود، اطمینان داشت که در این نبرد پیروز خواهد شد. شاید فرماندهان رومی در خود این گمان را که اشکانیان در مقابل آنها قادر به مدافعه که ممکن است باشند، نداشتند. اما زمانی که خبر شکست کراسوس و قتل او به دست سرددار بزرگ ایرانی «سورنا» از خانواده «سورن پهلو» به روم رسید، واقعیت تلخ وجود یک قدرت بزرگ در مقابل روم به اثبات انجامید. این اولین شکست لژیونهای رومی از سپاهیان سبک اسلحه ی اشکانی بود که در تیراندازی با کمان مهارت نزدیک به اعجاز داشتند. بطوری که اصطلاح «تیر پارت» از همان هنگام در بین آنها معمول و متداول گردید. این اصطلاح بعدها به زبانهای دیگر اروپایی راه یافت و هنوز نیز در زبان انگلیسی وجود دارد.
در هنگام سلطنت اشکانیان به نفوذی از یونان برمیخوریم. شاهان اشکانی به تئاتر و موسیقی که متعلق به یونان بود علاقه داشتند و حتی نوشتهاند که «ارد» هنگامی شکست کراسوس را به او اطلاع دادند ، مشغول تماشای یکی از نمایشهای یونانی بود. خود نیز در اوایل نسبت به این نفوذ ابراز علاقه میکردند تا به جایی که بر روی سکههای نخستین اشکانیان کلمه phill – Hellen (دوستدار یونان- یونان دوست) دیده میشود.
به هر حال علیرغم نفوذ، جنگ ایران و روم در سراسر دایره سلطنت اشکانیان ادامه یافت و هیچگاه ترک نشد و پس از اشکانیان نیز ساسانیان این میراث گذشته را ادامه دادند و این دو قدرت دنیای کهن پس از هفتصد سال جنگ و ستیز دیگر قادر به اداره کردن خود نیز نبودند و در برابر قدرت ثالثی که با نیروی ایمانی تازه، مجهز بود، تسلیم گردید.
بلایی که ساسانیان بر سر آثار اشکانی در سراسر ایران آوردند، کم از بلایی که مقدونیان بر سر آثار هخامنشی آوردند، نداشت. ساسانیان در از بین بردن آثار و بقایای حکومت اشکانی جد وافری داشتند و حکومت خود را بر خرابههای آن استوار کردند و نزدیک به چهارصد سال مالک الرقاب ایران وسیع و بزرگ و معارض سرسخت رومیان بودند.تاریخ اجتماعی ایران در دوره ی ساسانی، به نحو عجیبی با فلسفه زرتشتی آمیخته است.
در گذشته دیدیم که دین مانی برای موسیقی ارزش فراوانی قائل بود و این دین مانند سایر ادیان ایرانی با موسیقی پرورش یافته بود و در آداب و مراسم مذهبی یکی از لوازم عمده موسیقی بود و سرودهای متعددی در مراسم مختلف از آن ها به جای مانده است.
در زمان قباد پادشاه ساسانی و پدر خسرو اول انوشیروان، مزدک ظهور کرد.
دین مزدک، دنبالهی دین مانی است و قبل از مزدک، زرتشت نامی آن را اشاعه داده است و هنگامی که ریاست آن به مزدک رسید، قدرت یافت. مزدک توانست قباد، پادشاه ساسانی را با خود هماهنگ کند. مورخین ایرانی و عرب زبان، قباد را مردی سست عنصر و بیاراده معرفی کردهاند که تحت تلقین مزدک قرار گرفت و خود را به او سپرد.
هم اکنون در موزههای بزرگ دنیا، مقادیر زیادی از فلز کاریهای دوره ایشان در موزه ی ایران باستان، موزه ی سکههای پاریس، در کتابخانهی ملی پاریس، موزههای لندن، برلین، نیویورک که نشانه صنعت ایرانیان دوره ساسانیان است، وجود دارد.
فن پارچه بافی، سفالسازی، گچبری، سنگتراشی نیز در این دوره ترقی فراوان دارد. مسعودی در مروج الذهب مینویسد که بافندگی حریر تافته و پرده و فروش در شوش و نصیبن از زمان شاپور دوم معمول شده است و هنوز هم باقی است (تا زمان مؤلف). در موزههای بزرگ جهان نمونههای جالبی از پارچههای دورهی ساسانی موجود است. با ذکر این مقدمات باید گفت که در میان ملت متمدنی مانند ساسانی، مسلماً هنرهای زیبا و موسیقی نیز رایج بوده است و از آثار موسیقی دانان این دوره شواهد فراوانی در دست داریم که نشان میدهد موسیقی در این دوره تا چه حد بازندگی و افکار و عقاید مردم سرشته شده بوده است.
از باربد، نواساز و خنیاگر معروف دورهی خسروپرویز داستانهای فراوانی شنیدهایم، نام این خواننده را که در فارسی به صورتهای «باربد» و «باربذ» ضبط شده است، مورخین عرب «فهلبذ» نوشتهاند و استاد فقید دانمارکی_ کریستن سن_ معتقد است که تلفظ صحیح آن باید «پهلپت» باشد.
باربد در نزد خسرو پرویز مقام و موقعیت بسیار ممتازی داشته است. داستانی که از این موسیقیدان و خواننده و نوازنده این دوره در اغلب کتب قدیم مانده است، نشان دهنده موقعیت اوست و آن بدین قرار است که خسروپرویز اسبی داشت به نام «شبدیز» و فوقالعاده بدین اسب علاقمند بود و سوگند یاد کرده بود که هر کس خبر مرگ شبدیز را به او بدهد به قتل خواهد رسید، اتفاقاً شبدیز میمیرد و کسی را یاری آن نبوده است که خبر این واقعه را به شاه برساند، سرانجام دست بدامان «باربد» میزنند و او در حضور شاه آهنگی مینوازد و آوازی میخواند که شاه مرگ شبدیز را در مییابد و با خشم میگوید «شبدیز مرد؟» باربر در جواب میگوید «شاه چنین گفت» و بدین طریق از مرگ رهایی مییابد.
در کتب تاریخ اسامی آهنگها یا پردههایی که باربد ساخته و به نام خسروانی معروف است آمده است گفتهاند که:" رای باربد برای سایر اساتید موسیقی دوره ساسانی حکم قانون را داشته است. باربد سیصد و شصت آهنگ ساخته که هم اکنون نامهای مختلف آن در دستگاههای موسیقی ایرانی دیده میشود این سیصد و شصت آهنگ برای سیصد و شصت روز سال بوده است که هیچ آهنگی در حضور شاه مکرر نشوند".
در آثار صنعتی که از دوره ساسانی به جای مانده نقش خنیاگران و نوازندگان نیز دیده میشود از آن جمله در یک سینی نقرهای، پادشاه ساسانی بر تختی نشسته و در برابر وی نیزن و چنگزن، خنیاگری میکنند و در سینی دیگری نقشِ زنی هست که بر اژدهایی نشسته و نی مینوازد.
در طاق بستان نزدیک کرمانشاه، در بدنه ی چپ، طاق بزرگ نقشی از خنیاگران دوره خسروپرویز وجود دارد که هر چند نفر بر قایقی نشسته و قایق در میان دریا سیر میکند و در دست این عده سازی شبیه به چنگ وجود دارد.
سازهای معمول این زمان، عبارت بوده است از نی، رباب، عود، چنگ، چغانه، رود، سرنا، کرنا، بربت، تنبور و ارغنون و غیره. در میان نقشهای سنگی و در ظروف نقرهای که گفته شد میتوان آثار این سارها را تشخیص داد. مورخین نیز در این باب اطلاعاتی به روزگار ما رساندهاند. این سازها انواع مختلفی ملی نیز داشتهاند از آن جمله است «شهرود» که نوعی «رود» بوده و «چنگ سغدی» که «چنگی» است مخصوص سرزمین سغد. در کارنامه اردشیر بابکان، اشاره به سرود خواندن اردشیر و طرب کردن او رفته است. میدانیم که بهرام گور از دوستداران موسیقی بوده و هم او بود که قوم لوریان (لولیان= لولی) را از هندوستان به سرزمین ایران آورد که عوام از نغمات موسیقی بهرهمند گردند.
نوشته ساسان سپنتا با اندکی دخل و تصرف
نام کاربری : | |
کلمه عبور : |